فصل دوم پایان نامه،پیشینه،ادبیات پژوهش ،کارشناسی ارشد روانشناسی،مفهوم ،مبانی نظری،مبانی نظری وپیشینه تحقیق مبانی نظری وپیشینه تحقیق خود وخود پنداره و عزت نفس دارای 31 صفحه وبا فرمت ورد وقابل ویرایش می باشد
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: ورد و قابل ویرایش با فرمت .docx
بخش هایی از محتوای فایل پیشینه ومبانی نظری::
فصل دوم : پيشينه تحقيق
خود ( خويش )
خودپنداره
پيدايش و رشد
اجزا خودپنداره
انواع خودپنداره
سلسه مراتب خودپنداره
ثبات خودپنداره
عزت نفس
عزت نفس و منبع کنترل
ديدگاه اسلام
نفس ( روح )
ضرورت شناخت نفس
پرورشگاه
ريشه ها
فقدان
دلبستگي وجدايي
مروري بر ويژگي هاي اخير
خود ( خويشتن )
حالت طفل تازه متولد شده از آگاهي يک « گيجي وسيع و به اوج رسيده و فراگير » است ، طفل از خودش به عنوان يک شخص ، آگاه نبوده و خودش را از محيط تميز نمي دهد . ( وليام جيمز 1890 ) . نخستين گام در رشد خود درک اين موضوع است که انسان موجودي مجزا و منحصر به فرد است که کاملا با افراد ديگر متفاوت است . افتراق بين خود و غير خود از زماني که کودک سه ماه است آغاز مي شود و البته بايد اشاه کنيم که جدايي کودک از مادر با به دنيا آمدنش انجام مي گيرد .
سپس کودک در سنين بين دوازده تا هيجده ماهگي در مي يابد که در هر حال من ، من هستم و مادرم ، مادرم است يعني آگاهي يافتن از خويشتن ( آلن اراس 1992 ) .
چندين سال قبل ، جيمز مرکز الگوي شخصيت را که وحدت آن را فراهم مي کند « خود » ناميد . بعدا فرويد بعنوان « من » يا ايگو ( eg ) به آن اشاره کرد و ساليوان « نظام خود » -system self را به کار برد . مطابق نظر جيمز « خود » يک شخص ، مجموعه کامل همه آنچه که او مي خواند خودش را بخواند است .
بروکسس _ گان بازشناسي « حوزه را به عنوان يک شي در آينه مطالعه کردهاند يا اين فرض که اگر يک طفل خودش را باز شناسي کند او بايد يک ادراکي داشته باشد از اينکه وجود دارد و نيز اينکه يک « حوزه » شناسايي شده وجود دارد :
اين بازشناسي « خود » در طي دو سال اول زندگي رشد مي کند . ( بروکس _ گان ولوئيس 1979 ) . اين شواهد آزمايشي با نظر ماهلر (1968) که از دو سال اول زندگي يک مرحله همزيستي و جدائي و فرديت تدريجي ظاهر مي شود هماهنگ است . کاپلان (1978) اين را به عنوان يک تولد روان شناختي در نظر مي گيرد . به نظر وي نلسن (1988) اين تولد روان شناختي يک فرايند مادام العمر بوده و مراحلي که ماهلر توصيف مي کند تنها آغاز کار هستند .( وي نلسن 1988 ) .
در دهه هاي اخير ، آنچه يک شخص مي تواند خودش را بخواند به دشواري در اصطلاحاتي ويژه و مشخص تر عنوان شده اند بعنوان « نگرش به خود » بعنوان يک ترکيب سازمان يافته از ادراکهاي راجع به خود ، بعنوان آن ادراکها ، عقايد ، احساسات ، نگرشها و ارزشهائيکه فرد بعنوان بخشي يا خصوصيتي نسبت مي دهد . بعنوان يک « سيستمي از معاني دروني که او درباره خودش و رابطه اش با دنياي پيرامونش دارد » الپورن « خود » را اينگونه تعريف مي کند : « خود چيزي است که ما از آن فورا آگاهيم ،ما درباره آن بعنوان حوزه اي خصوصي ، دروني ، صميمي از زندگي مان فکر مي کنيم چنانچه آن يک نقش تعيين کننده اي در آگاهي مان « يک مفهوم وسيعتر از خود در شخصيتمان ( يک مفهوم وسيعتر از آگاهي ) و در ارگانيزم ماو يک مفهوم وسيعتر از شخصيت بازي ميکند . بنابراين آن نوعي مرکز ثقل در وجود ماست . ( اليزابت هارلوک 1974 ) .
جرسيله چنين مي گويد : خود مجموعه اي از افکار و عواطف است که سبب آگاهي فرد از موجوديت خود مي شود ، بدين معني که او مي فهمد کيست و چيست « خود » دنياي دروني شخص است و شامل تمام ادراکات عواطف ، ارزشها و طرز تفکر او مي باشد پندار يا تصويري که فرد از خود دارد مسلما براي او اهميت حياتي داشته و سعي دارد که اين تصوير را حفظ کند .
مبانی نظری وپیشینه تحقیق خود وخود پنداره و عزت نفس_1526461106_8738_2718_1281.zip0.00 MB |